پوچستان

هیچ توضیحی ندارم

پوچستان

هیچ توضیحی ندارم

باز ما یه مهمونی رفتیم مردم چشم نداشتن یه آدم موفق خوشتیپ ببینن چشممون زدن.آن هم چه چشم زدنی به بیماریی بس میمون و مبارک (همچون هیکل محمودی) مبتلا همی شدمی و آرزوی موال هر لحظه بکردمی.

اما چه سود که این والا موال ما را در نمی یافتی و به جانب خود فرانمی خواندندی پس ما درد بر جسم و روح خود هموار و ناهموار بکردمدی و همچونان درخواست خود نزد موال مطرح بکردی تا پا بداد.

خدایی دوران خیلی بدی بود فکر کنین دو روز جز دوغ هیچی نتونین بخورین چه حالی پیدا می کنین(از حق نگذریم عجب دوغی هم بود ،دست خانم والده بی بلا_ایشالا برن کربلا_.)

تازه بعد از این دو روز مبارک اینکه روز بعد خواب بمونین و 15 دقیقه دیر در محل کار حضور بهم رسانید(البت نا گفته نمونه مدیر محترم همان آن با ما تماس بگرفت و گفت می توانید 10 دقیقه دیرتر تشریف فرما شوید چون ما خودمون هنوز تو راهیم_پس کلی خوش بحالم شد و تازه خوشحالم شدم که خواب موندم و بیخودی یه ربع پشت در علاف نشدم_.) و تازه تا ساعت 16:00 بعد از ظهر هم تو چاپخونه یه کاره علاف بشی ،نتونی کارهاتو انجام بدی و دست از پا درازتر برگردی خونه یه طرف ...چلو کبابش این طرف(طرف خودم) جای شما خالی خستگی یه روز کاری پر استرس رو گرفت.

نظرات 2 + ارسال نظر
بابک 1385/07/12 ساعت 01:42 ق.ظ http://universe-love.persianblog.com

درود...
می بینی واقعا.به بادمجون بم هم رحم نمی کنن.
حالا خوبی.حال بهشت زهرا ندارم.
همیشه سعی کن دیر بری.بهشون رو نده.
شاد و پیروز باشی.

به دعای گربه سیاه بارون نمی باره منم حالشو ندارم چون دوره

سلام
از اینکه زنده هستی و واسم نظر گذاشتی مرسی
منم تازه از لبه پشت بام مرگ نجات پیدا کردم
راستی کار کردن سخته
نه؟
خوردن و خوابیدن راحت تره ها ....

صد البته هزار و سیصد البته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد