پوچستان

هیچ توضیحی ندارم

پوچستان

هیچ توضیحی ندارم

غدیرانه

 

بنا به روایات بسیار زیادی دیروز مصادف با 18 دیماه 1385، 8 ژانویه 2007 میلادی و 18 ذی الحجه1427 عید غدیر و انتخاب علی بعنوان جانشین محمد بود _البته بنا به گفته ی تاریخ نویسان شیعه فکر می کنم_

حالا وارد بحس های سیاسی نشیم، بهر حال این عید رو به همه کسانی که قبول دارن تبریک می گم و مخصوصا به خودم تبریکات فراوان می گم چون خودم سید می باشم و بسیار هم افتخار می کنم_البته اگه مایه ننگ اجدادم نباشم_ .

خلاصه این روز عید که صله رحم می طلبد چنین آغاز می شود که:

چه بخوای چه نخوای میبرنت مهمونی و در اونجا هر چی آدم بی ادب می باشد از در تو نیومده خودشو می چسبونه بهت تا آیین خاص این روز رو بجا بیاره _این آیین شامل بوسیدن سینه ی هفت سید می باشد تا حاجتت براورده بشه_ البته من فکر می کنم اگه هفت تا سید دوروبرتون پیدا نکردین می تونین یک سید رو هفت بار ببوسین خیلی فرقی نداره مهم اینه که حاجت شما برآورده بشه_.

البته امسال خیلی مراسم بهتر گذشت چون هرجا رفتیم کسی حاجتی نداشت که بخواد دست به دامن ما بشه تا برآورده بشه ، بهرحال اگر هم بود نمی تونست چون هوای به این سردی که آدم دامن پاش نمی که.

خوب ما چند تایی سید دیروز پیدا کردیم که از بد روزگار نشد ازشون حاجت بگیریم شما اگه سراغ دارین معرفی کنین که ما تا سال آینده لیستمون رو کامل کنیم تا مثل امسال بی حاجت نمونیم.

روزمرگی

 

چندی بود که به شدت دچار روزمرگی شده بودیم و چون امروزمان مثل دروز و دیروزمان مثل پریروز بود تصمیم گرفتیم که چاره ای بیاندیشیم تا فردایمان  مثل امروزمان نباشد که همه بزرگان بر منحوس بودن این نکته صحه (سهه سحه صهه ثهه ثحه) گذاشته اند.

آری ، و چون تصمیم به جد شد امروز را که طبق معمول شروع کردیم ، طبق معمول به پایان نبردیم .

صبح  که در محل کسب حضور بهم رساندیم اصلا هیچ کاری انجام ندادیم و هی در درایو های کامپیوتر چرخیدیم و اطلاعات را جا به جا کردیم و با همکاران راجع به مسائل سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی صحبت نکردیم بلکه فقط به مقداری اراجیف بسنده کردیم و بعد هم آمدیم خانه ناهار میل فرمودیم و لختی کنار آتش بیاساییدیم _ البت به همراه صدای دلنواز جاروبرقی وصدای دلکش تلویزیون _ . و بعد هم که دیدیم ساعت 8 شب می باشد چشم های قشنگمان را گشودیم و چون دیدیم که گلویمان عجیب درد می کند پس یک فنجان چای میل فرمودیم و ساعتی به تمرین موسیقی پرداختیم که پنجشنبه خاک برسرمان کلاس داریم و چه می خواهیم به استاد تحویل دهیم .

در پایان هم مقداری مجموعه های جذاب تلویزیونی را بررسی کردیم و هم اکنون هم که در خدمت شمائیم.

این چنین بود که ما خود را از روزمرگی مزمن (مذمن مضمن) نجات دادیم.

                                                                                                    بدرود

پ . ن .

مکس ساخته ی سامان مقدم محصول 1383

حتما ببینین ارزششو داره

گویندش بازی شب یلدا

از اونجایی که هیچ بشری منو به این بازی دعوت نکرد منم هیچکدومتونو دعوت نمی کنم خودم تنهایی بازی می کنم

۱- ...

۲-

۳-....

۴-

۵-

حالا اگه خیلی زرنگی خودت حدس بزن

مرد این موجود ...

 

مرد این موجود خودخواه از خود راضی که فکر می کنه دنیا رو تو مشتش داره

تازگی ها آمار نشون می ده که جمعیت در حال گسترش کشور شاهد تولد تعداد بی شماری دختر در برابر مقدار ناچیزی پسر هست.

قابل توجه همه

بابا چرا اینقدر همه دخترها می ترسن رو دست مامانشون بمونن یا پسرا چرا فکر می کنن که دخترا باید خودشونو بکشن تا اونا یکی رو یا حتی ... تا رو واسه ازدواج یا هرچی انتخاب کنن.

در واقع بعد از این همه مقدمه می خوام بگم که unique بودن خیلی هم خوب نیست، اگه به فرض مثال به زندگی ماموت ها دقت کرده باشین، که یه روز منقرض شدن، اونا هم اولش فکر می کردن هرچی تعدادشون کمتر باشه و همه یه جوری نگاشون کنن _با حسرت، البته چیزی که اونا فکر می کردن_ حتما خوبه و شایدم همشون واسه اینکه آخرین ماموت دنیا باشن کلی نقشه واسه بقیه کشیده بودن بهرحال اینکه به چه دلیل نا معلومی یهو نسلشون ور افتاد و یکی موند ، اون یکی بالاخره فهمید که ای دل غافل عجب _دور از جون _ احمقی بوده و نمی دونسته . و همون یدونه آخریه متوجه شد که معنی نگاه بقیه حس تأسف و ترحم هست که بقیه ی هم نسل هاش فکر می کردن حسادت نسبت به موقعیتشونه.

بله اون فهمید ولی دیر فهمید امیدوارم پیام اخلاقی این داستان رو گرفته باشین و یه تجدید نظر تو عقایدتون داشته باشین.

پ . ن .

تولد مسیح مریم مبارک

پ . ن . ۲

از آن جایی که بعضی دوستان بت اشکال مواجه شدن باید بگم که آخرین ماموت یک ماموت مذکر و بسیار مغرور از جایگاهش بود

لبته این غرور خیلی هم طول نکشید. خدایش بیامرزاد.

حالا؛ یه تجدید نظر تو عقایدتون داشته باشین.؛